درنگ در تعريفي ديگر از قضيه خارجيه و حقيقيه و دست آورد آن
درنگ در تعريفي ديگر از قضيه خارجيه و حقيقيه و دست آورد آن
چكيده
اين نوشتار كوشيده است افزون بر گزارش تعريف هاي اين محقق توانمند از گزاره هاي ياد شده وپاسخي كه وي - بر پايه آن تعريف ها- به شبهه دور در شكل نخست قياس اقتراني داده است، به نقد اين تلاش ها بپردازد.
كليد واژه ها
قضيه خارجيه، قضيه حقيقيه، محقق نائيني، محقق سبزواري، قياس، دور.
مقدمه
تعريف قضيه خارجيه
بررسي
در قضاياي خارجيه ولو موضوع قضيه به صورت كلي ذكر مي گردد ولي نظر به يك عده افراد معين محقق موجود است، مانند اينكه بگوييم «الان هشتاد درصد مردم ايران باسواد و بيست درصد آنها بي سوادند». اينجا كه مي گوييم "مردم ايران" يعني هركس كه در ايران هست.هر ايراني...بيست درصدش بي سواد وهشتاد درصدش باسواد است... اينجا حكم رفته است روي كلي و اين كلي فقط براي اين آورده شده است كه بر يك عده افراد معين محقق موجود اطلاق بشود واگر كسي بگويد چرا مي گوييد
"هرايراني"؟ در اين صورت ايراني هاي پانصدسال پيش چطور؟ مي گويم من ايراني هاي موجود الان را مي گويم. اگر بگويد ايراني هاي صدسال بعد چطور؟ مي گويم من ايراني هاي موجود الان را مي گويم. اين مجموعه موجود محقق الان چنين اند.(4)
به هرحال، برهركدام از محقق سبزواري و نائيني اين خرده وارد است كه نتوانسته اند ميان قضاياي خارجيه و شخصيه تفاوت نهند و در عمل، دسته نخست را در قضاياي شخصيه گنجانيده اند. آنان به جعل اصطلاحي روي آورده اند كه هرگز ميان منطق دانان متداول نبوده است. همه منطق دانان چه آناني كه قضايا را در دو دسته حقيقيه و خارجيه محصور مي سازند وچه آناني كه قضاياي ذهنيه را بر دو قسم پيشين افزوده اند(6) مقسم اين دسته بندي را قضاياي كليه دانسته اند.
تعريف قضيه حقيقيه
نائيني مناط قضيه حقيقيه را وقوع مفهومي كلي به عنوان موضوع قضيه مي داند. اين مفهوم آيينه افرادي است كه وجودشان مقدراست، به گونه اي كه هرگاه يكي از آن افراد يا بيشتر وجود بالفعل خارجي يافت، حكم يا وصف (محمول در قضيه حقيقيه) برآن حمل مي گردد.
العبره في القضيه الحقيقيه هو اخذ العنوان موضوعاً فيها لكن لابما هو هو حتي يمتنع فرض صدقه علي الخارجيات و يكون كليا عقلياً بل بما هو مراه لافراده المقدره وجودها بحيث كلما وجد في الخارج فرد ترتب عليه ذلك الوصف و الحكم.(7)
بنابراين، قضيه خارجيه از آن رو كه برخوردار از ملاك جامع و عنوان عامي نيست كه برهمه افرادش- به لحاظ دارا بودن حكم - منطبق باشد و هر فردي از حكمي مستقل و مناطي انحصاري برخوردار است، با قضيه حقيقيه متفاوت مي شود، زيرا در اين گونه از قضايا، حكم نخست بر عنواني كلي حمل مي شود و از اين عنوان، به افراد و مصاديق سريان مي يابد. عبارت نائيني چنين است: «المناط في القضيه الخارجيه هو ان يكون الحكم وارداً علي الاشخاص لاعلي العنوان كما في...القضيه الحقيقيه»(8)
بررسي
استاد مطهري ذيل تعريفهاي فوق مي گويد:
در قضاياي حقيقيه حكم واقعاً رفته است روي يك طبيعت كلي و نفس اين طبيعت از آن جهت كه اين طبيعت است ملاك اين حكم است؛ يعني اين حكم و اين محمول چسبيده است به خود اين طبيعت. اين محمول به منزله يك لازمي از اين طبيعت است. قهراً اين طبيعت ديگر فرق نمي كند هرجا و هر زمان كه محقق بشود اين حكم را دارد و لهذا روي افراد مفروض هم ميآيد؛ يعني اگر ما براي اين طبيعت فردي را فرض كنيم، قهراً اين لازم براي آن فرد مفروض هم هست.(11)
به هر حال، بر تعريف هاي اين دو محقق از قضاياي حقيقيه، خرده هاي زير گرفته شده است:
1. اگر در قضاياي حقيقيه، طبيعت وماهيت عنوان، نقش حكايت گري داشته باشد و افراد و مصاديق مقصود از اين حكايت باشند، دلايل وجود ذهني را چگونه بايد توجيه كرد؟ اين دلايل روشن مي سازد كه نسبت وجود- چه ذهني و چه خارجي- به ماهيت، نسبت به حاكي و محكي يا مرآت و مرئي نيست، بلكه وجود به لحاظ مصداقي عين ماهيت و از نظر مفهومي زائد و عارض بر ماهيت است. بنابراين، آنجا كه وجود عين ماهيت است، مرآت و مرئي صادق نيست و آنجا كه وجود زائد بر ماهيت است، سلب ماهيت از وجود و وجود از ماهيت صحيح است، نه حكايت و انطباق يكي بر ديگري.(12)
2. در قضاياي ضروريه ذاتيه - كه از جمله قضاياي حقيقيه است- حكم براي ذات موضوع ثابت است و در همه افراد جاري است (مانند هر انساني ناطق است) در اين قضايا، وجود يعني فرد تنها ظرف حكم ضروري است، نه محكوم عليه و اگر چنين باشد كه وجود محكوم عليه حقيقي باشد و ماهيت تنها عنوان حاكي از وجود اعتبار شود، قضاياي ضروريه ذاتيه به مشروطه عامه و ضرورت و صفي منقلب خواهد شد و ديگر گروهي از قضايا به عنوان ضروريه ذاتيه نخواهيم داشت.(13)
3. اگر طبيعت، حاكي و افراد مقصود به حكايت باشد، ديگر طبيعت موضوع واقعي قضيه نيست، بلكه افراد مقدرالوجود است كه موضوع اصيل قضيه و طرف حكم قرار گرفته است. اين افراد در مقايسه با وجود خارجي، مقدرالوجودند؛ بدين معنا كه وجودشان در خارج محقق و فعلي نيست، ولي چون اين تقدير و فرض در ذهن انجام پذيرفته است، در وجود ذهني بالفعل ومحقق اند. گزيده آنكه افراد مقدره الوجود در خارج و محققه الوجود در ذهن اند و قضيه اي كه موضوعش بالفعل در ذهن موجود است، ديگر قضيه حقيقيه نخواهد بود و از جمله قضاياي ذهنيه شمرده مي شود.(14)
4. حتي اگر طبيعت حاكي از افراد باشد، چون اين حكايت فعلي است بي گمان افراد مورد حكايت نيز بايد به حكم قاعده تضايف بالفعل موجود باشند و چون اين افراد نامتناهي بالفعل در خارج از ذهن نمي توانند موجود شوند، بايد در ذهن موجود باشند. اساساً چگونه ممكن است افراد نامتناهي به ناگهان در ذهن موجود گردند. اگر كسي بگويد اين افراد نامتناهي كه به فرض، طبيعت از آنها حكايت مي كند به اجمال در ذهن موجودند، در پاسخ گفته مي شود كه وجود اجمالي افراد خود طبيعت حاكي است نه افراد مورد حكايت و اگر تفصيل افراد را در اجمال و بساطت فرض كنيد، ديگر حكايت و مرآت و مرئي را از دست خواهيد داد.(15)
پاسخ نائيني به دور در شكل نخست قياس
اما در قضاياي حقيقيه، علم به كليت كبرا بر علم به اندراج نتيجه درآن بستگي ندارد، بلكه كليت كبرا از ناحيه ديگري برمي آيد.
محقق نائيني برآن است كه خاستگاه شهبه دور در شكل اول قياس اقتراني خلط ميان قضاياي خارجيه و حقيقيه است؛ بدين معنا كه قائل به دور پنداشته است كبراي هر قياسي از سنخ قضاياي خارجيه است و علم به كليت آن بر علم به تك تك جزئياتش متوقف است و اين عنوان كلي هيچ مدخليتي در جريان حكم بر افراد ندارد؛ در حاليكه قضاياي معتبر در علوم از سنخ قضاياي حقيقيه اند و كبراي قياس هاي معتبر هرگز از راه علم به جزئيات آنها به دست نمي آيد، بلكه علم به آن را از راه هاي ديگري بايد جست.(16)
بررسي
شبهه وارد شده مبني بر مشتمل بر دوري بودن استدلال به اين شكل (شكل اول قياس اقتراني)،- تا چه رسد به بديهي الصدق بودن آن...دفع مي شود به اينكه حكم به اختلاف عنوان گوناگون مي شود تا جايي كه موضوع به حسب وصفي، داراي حكمي آشكار است و به حسب وصفي ديگر مجهول مي باشد. بنابراين، حكم آن موضوع به اعتبار وصف ناشناخته بودن، حكم ديگر را از جهتي ديگر براي آن در پي خواهد داشت. پس نه دوري و نه مصادره اي پيش مي آيد و احكام به اختلاف عناوين، داراي اختلافاتي آشكار مي شوند.(20)
نتيجه گيري
وي در باب ماهيت قضاياي حقيقيه و نيز تمايز آن از قضاياي خارجيه، روشي به دور از انحراف ندارد. كوشش هاي وي در پاسخ به شبه دوري بودن شكل اول قياس اقتراني، افزون بر بي پيشينه بودن، هرگز نمي تواند مورد پذيرش منطق دانان قرار گيرد.
پی نوشتها :
1. مهدي حائري يزدي، كاوشهاي عقل نظري، ص254.
2. مانند فخرالدين رازي، منطق الملخص، ص149؛ ارموي و قطب الدين رازي، شرح المطالع، ص130؛ دبيران كاتبي، الرساله الشمسيه، ص245.
3. مانند: اثير الدين ابهري، «تنزيل الافكار»، در: منطق و مباحث الفاظ، ص160؛ سبزواري، شرح المنظومه، ج2، ص213-214 و مظفر، المنطق، ص143.
4. مرتضي مطهري، مجموعه آثار، ج9، ص642.
5. مانند فخر رازي، منطق الملخص، ص149، ارموي و قطب رازي، شرح المطالع، ص130 و دبيران كاتبي، الشمسيه، ص245.
6. مانند: اثير الدين ابهري، «تنزيل الافكار»، در: منطق و مباحث الفاظ، ص160؛ سبزواري، شرح المنظومه، ج2، ص213-214 و مظفر، المنطق، ص143.
7. محمدحسين نائيني، فوائد الاصول، ج1، ص171.
8. همان، ص170.
9. ملاهادي سبزواري، شرح المنظومه، ج1،ص249-248.
10. همان، ج2، ص214-213.
11. مرتضي مطهري، مجموعه آثار، ج9، ص643.
12. مهدي حائري يزدي، كاوش هاي عقل نظري، ص256-255.
13.همان.
14. همان.
15. همان.
16. محمد حسين نائيني، فوائد الاصول، ج1، ص172-171 17. آ. ماكوولسكي، تاريخ منطق، ص269، 1366ش.
18. شيخ عبدالله گيلاني، «الرساله المحيطه بتسكيكات منطقيه»، منطق و مباحث الفاظ، ص392، 137ش.
19. ص251.
20. ملاهادي سبزواري، شرح المنظومه، ج1، ص302-303.
$ منابع
1. ابهري، اثيرالدين مفضل بن عمر، «تنزيل الافكار»، منطق و مباحث الفاظ، به اهتمام مهدي محقق و توشي هيكوايزوتسو، انتشارات دانشگاه تهران، 1370ش.
2.ارموي، سراج الدين محمدبن ابي بكر، «مطالع الانوار» در:شرح المطالع، قم، انتشارات كتبي نجفي، «بي تا».
3. حائري يزدي، مهدي، كاوش هاي عقل نظري، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ اول، 1347ش.
4. رازي، فخرالدين ابوعبدالله محمد بن عمربن حسين، منطق الملخص، تقديم، تحقيق و تعليق احد فرامرز قراملكي و آدينه اصغري نژاد، تهران، انتشارات دانشگاه امام صادق (ع)، چاپ اول، 1381ش.
5. رازي، قطب الدين، شرح المطالع، قم، كتبي نجفي، «بي تا».
6. سبزواري، ملاهادي، شرح المنظومه، تصحيح و تعليق: حسن حسن زاده آملي، تهران، نشر ناب، ج1و 2،الطبعه الاولي، 1416ق.
7. كاتبي قزويني، نجم الدين علي، «الرساله الشمسيه» در: تحرير القواعد المنطقيه، تصحيح: محسن بيدار فر، قم، انتشارات بيدار، چاپ اول، 1382ش.
8. ماكووسكي، آ. تاريخ منطق، ترجمه: فريدن شايان، تهران، چاپ مهارت، چاپ دوم، 1366ش.
9. مطهري، مرتضي، « شرح مبسوط منظومه» در: مجموعه آثار، تهران، انتشارات صدرا، ج9، 1378ش.
10. مظفر، محمدرضا، المنطق، بيروت، دارالتعاريف، الطبعه الاولي، 1400ق.
11. نائيني، محمد حسين، فوائد الاصول، تقرير: شيخ محمد علي كاظميني، قم، موسسه النشر الاسلامي التابعه لجماعه المدرسين، الطبعه الاولي، 1404ق.
/ج
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}